با هر کسی که صحبت می کنیم، یک نظر خاصی برای رسیدن به موفقیت دارند و از آن به عنوان کلید موفقیت نام می برند. اما به راستی کلید موفقیت کدام راه است.
کلید موفقیت
در اینجا بخشی از سخنان بزرگانی را در خصوص شعار های موفقیت نقل میکنیم.
- جیمز کامرون فیلمساز بزرگ هالیوودی میگوید: در انتخاب هدف های خود دقت کنید. اگر بیش از حد ممکن از اهداف بزرگ استفاده کنید، شکست خوردن آن بزرگ تر از موفقیت در آن است.
- جان وودن ملقب به جادوگر وست وود، یکی از بزرگترین بازیکنان و مربیان بسکتبالیست آمریکایی بود. او معتقد است کسانی که از فرصت ها بهترین استفاده را میکنند، به موفقیت می رسند.
- چارلز کترینگ، مخترع و کار آفرین معروف از استراتژی حرکت کردن به عنوان کلید موفقیت یاد میکند. همیشه حرکت کن، چون کسانی که ایستاده اند، شانسی برای رسیدن به موفقیت ندارند.
- بروس لی ستاره ی جهانی نظرش اینست که به هدف خود تمرکز ویژه ای داشته باشید. مبارز موفق از نظر وی انسانی است که مثل لیزر به هدف تمرکز کند.
- مارک تواین نویسنده ی بزرگ دنیا، معتقد بود که باید از پناهگاه خود بیرون بیایید. روحیه تسلیم پذیری را کنار بگذارید و برای رسیدن به موفقیت تلاش کنید.
- بیل کازبی هنرپیشه بزرگ هالیوودی، کلید شکست را راضی نگه داشتن دیگران می داند. و همچنین از دانستن کلید موفقیت ابراز بی آگاهی میکند.
- ارل نایتینگل که یکی از نفراتی است که در حوزه برندینگ شخصی موفق بوده نکته جالبی را عنوان مینماید. راز عجیب هستی اینست که ما غالبا همان می شویم که به آن فکر می کنیم.
شروع کن!
تا اینجا چند خطی از سخن بزرگان خواندیم. هر یک از این اشخاص و هزاران شخصیت های موفق دیگر نکاتی را در خصوص موفقیت بیان نمودند. اما دقیقا کلید موفقیت چیست!؟
نکات مشترکی در تمامی نقل و قول های بزرگان وجود دارد، اما اصلی ترین آن را می شود در قالب چند خط خلاصه نمود.
- شروع کن.
- به اندازه ظرفیت ریسک کن.
- تسلیم نشو.
- راه تکراری نرو.
- اعتماد نکن.
- کار را خودت انجام بده.
- تکیه نکن.
- شکست خوردی، مایوس نشو.
- مثبت فکر کن.
و خیلی موارد دیگر، که میشود هزاران خط در این خصوص نوشت. اما من در اینجا میخواهم یک نکته برای بدست آوردن کلید موفقیت را دوباره و با ذکر جزئیات گوشزد کنم.
بنویس!
شاید به کرار این نکته را شنیده باشید که برای رسیدن به موفقیت همواره باید دست به قلم باشید! در این مقاله نسخه اصلی قصد دارد اهمیت نوشتن را مورد بررسی قرار دهد.
اولین فایده ی نوشتن، عدم فراموشی است!
وقتی تصمیم به شروع کاری می گیرید، فرقی ندارد که این کار یک بیزینس باشد، یا یک هدف مثلا تحصیلی، اولین کار داشتن یک دفترچه یادداشت است. مطمئن باشید هر چه این دفتر یادداشت شما بزرگ تر باشد، موفق تر خواهید بود.
برای شروع تا متوجه سطح توانایی های خود بشوید، اول با یک دفترچه کوچک شروع کنید. نکات ریزی را دقت کنید که جز قوانین نوشتن آن است.
اهمیت نگارش تاریخ
تاریخ فراموش نوشد، چرا که تاریخ تمام ماجراست. شما امروز بیست ساله هستید و دوست دارید پشت فرمان یک خودروی عالی بشینید و از رانندگی با آن لذت ببرید. خب اگر تاریخ ننویسید یا آن را بدست نخواهید آورد، یا زمانی بدست می آورید که شصت سال سن دارید. در شصت سالگی وقت بازی کردن با نوه تازه به دنیا آمده است، دیگر سواری با آن ماشین لذت بیست سالگی را نخواهد داشت. بنابر این از نوشتن تاریخ غافل نشوید.
نکته: یکی از راز های موفقیت، داشتن ذهنی ایده پرداز یا همان رویا پردازی است. من خودم شخصا با موضوع رویا پردازی خیلی موافق هستم. اما رویا خودش یک بحث است ولی نکته ی مهم در خصوص رویا پردازی این است که با عقل و منطق هم، همراه باشد. پس دست از توهمات بردارید و توقع ذهنی برای خودتان نسازید که این خودش میتواند عاملی برای سقوط باشد. موفقیت در زمان عقلانی به دست خواهد آمد و اگر شما رویای داشتن یک بیزینس موفق را دارید، خب یک رویای عقلانی است. اما وقتی تصور کنید که یک کار جدیدی رو شروع کنید(از صفر و بی سرمایه قبلی) و پس از حدود یک ماه یک خانه ی گران قیمت بتوانید بخرید، من فکر میکنم یک جای کار اشکال خواهد داشت!
پس نتیجه خواهیم گرفت که اهداف خود را یادداشت نماییم و برای آن زمان تعیین کنیم.
مطالعه بیشتر:
زمان را در دست بگیر
وقتی که اهداف خود را یادداشت می کنید، باید زمان رسیدن آن را هم بنویسید.
پس: زمان را بیهوده نمیگذرانید. با نوشتن زمان رسیدن به اهداف، اینجا است که به اهمیت داشتن دفتر دوم پی می برید.
افراد موفق، دفتر های زیادی را در اختیار دارند که روزانه در هر یک از آنها حداقل یک خط نوشته، برای یادداشت کردن دارند!
وقتی که برای رسیدن به اهداف، زمان نوشتید، مجبور خواهید شد که در آن زمان تعیین شده به هدف خود برسید. در غیر اینصورت باید شرمنده خودتان بشوید، بنابراین نیاز به دفتری برای برنامه ریزی آن هدف خواهید داشت.
مثلا من تصمیم گرفتم که تا پایان سال، یک شرکت تبلیغاتی تاسیس کنم. این یک خط در دفترچه یادداشت کوچکم بود، اما در دفتری بزرگ تر باید نسبت به روند اجرایی آن برنامه ریزی کنم. آن را مینویسم که هم بتوانم دقیق آن شرایط را مهیا کنم، هم اینکه کاری از قلم نیافتد.
برگردیم به همان دفترچه یادداشت کوچک. تصمیم گرفتیم که هر چه به ذهنمان آمد، بنویسیم. لطفا برای نوشتن خاطرات ترجیحا وقت نگذارید، اگر هم خیلی علاقه به آن دارید، یک دفتر جداگانه برای آن اختصاص دهید. زمان خاصی را هم در همان دفترچه کوچک خود به نوشتن خاطرات اختصاص دهید، آنهم در آخرین دقایق بیداری.
هر چه به ذهن رسید را بنویس!
شاید در نگاه اول، موضوعی که ذهن شما را درگیر کرده، اهمیتی نداشته باشد و حتی یک رویای خیالی و دور از واقعیت باشد. اما شما آن را بنویسید و شاید این آغاز مخترع شدن شما باشد.
روزی که عباس بن فرناس تصمیم گرفت به پرواز کردن، همه به ایده ی او خندیدن!
اما این شخص پرواز کرد! نزدیک به هزار سال بعد یکی دیگر توانست به فکر پرواز باشد و امروزه چندین راه برای پرواز وجود دارد. پس بنویس!!!
اهمیت نوشتن این است که ذهن انسان شدیداً فراموش کار است و این کار سبب این خواهد شد که شما کاری را فراموش نکنید.
فقط نویسنده نباش، خواننده هم باش!
تنها نوشتن کافی نیست! روز خود را با خواندن نوشته های دیروز و روزهای قبل شروع کنید، تا شب هم هر وقت توانستید، باز هم زمانی برای مطالعه و مرور اختصاص دهید. فکر کنید امتحان دارید، نوشته های شما هم، سوال های امتحان است، پس جواب را بیابید!
این عملکرد تکراری، سبب آن خواهد شد که ایده های شما در عمیق ترین سلول های خاکستری مغز، رسوخ کند. عملکرد شخصیتی و ثبات رفتاری شما، از عملکرد مغز شما و سلول های خاکستری آن خواهد بود.
با وجود قدرت های غیر انکار شدن مغز، یک واقعیتی مبنی بر فریب خوردن آن توسط رفتارهای خود شخص وجود دارد. مثال اینکه محققان ثابت کردند که اگر بدون هیچ دلیلی بخندید، مغز فرمان شادی صادر میکند. چون با همان خنده های غیر واقعی، سرتونین از هیپوتالاموس مغز ترشح شده و فواید شاد بودن را به اعضای بدن اهدا میکند. اساس برگزاری مراسم “روز خنده” در دنیا همین است.
کلید موفقیت همین نوشته ها است!
آنچه که در سر، نوشتی، سرنوشت تو خواهد شد.
با توجه به نقطه ضعف مغز، به آینده و شخصیت خود بیاندیشید. در صد زیادی از ثروتمندان دنیا، تا قبل از تصمیم گیری برای شروع راه موفقیت خود، در فقر و نداری به سر می بردند!
اما فقط نوشتن و خواندن کافی نخواهد بود. من تصمیم گرفتم که یک شرکت تبلیغاتی تاسیس کنم، خب تصمیم گرفتم، توی دفترچه هم نوشتم، تاریخ هم قید کردم، برنامه ریزی هم کردم، اما! به گفته ی برایان تریسی، باید از مخفیگاه خودم بیرون بیایم.
مخفیگاه کجاست!
در هر شرایطی که هستید و تصمیم به تغییر گرفتید، اگر در همان جا بمانید، اسمش مخفیگاه است.
اساس موفقیت در حرکت کردن است.
کارمندی قصد دارد برای ثروتمند شدن اقدامی نماید. دفترچه ی زیبایی هم برای یادداشت های خود تهیه کرده است. با ذکر تاریخ هم نوشته است. مثلا در ماه مارس 2022 یک ماشین گران قیمتی بخرد که اگر حقوق دریافتی خود را تا آن زمان بدون هیچ خرجی جمع نماید! یک دهم مبلغ آن نخواهد شد.
اصل موضوع که هدف اصلی آن کارمند هم هست شروع یک کار آزاد است، که به واسطه آن شغل در سال آینده، توانایی خریدن آن خودرو را خواهد داشت. هدف هم غیر منطقی نیست و حتی بودند کسانی که به راحتی توانسته اند به این رویا دست رسی داشته باشند. اما برای یک کارمند با سطح حقوق دریافتی اش، یک رویای دست نیافتنی است.
نترس!
با دیدن فیلم های جنگی، حتی اگر تجربه شخصی هم نداشته باشیم، متوجه شده ایم که یک سرباز، برای در امان ماندن از شلیک های دشمن، به سنگر و یا پناهگاه ورود میکند. اما اگر به صورت دائمی در آن مخفیگاه خود بماند، قطعا دشمن تا مخفیگاه وی پیشروی می نماید و ادامه قضایا که خود آگاه هستید.
کارمندی هم که تصمیم میگیرد برای خود یک شغل آزادی را ایجاد نماید و به واسطه ی آن ثروتمند شود، باید از سنگر خود که همان اداره ی محل خدمتش هست، بیرون بیاید. صرفا اندیشیدن به آنچه که رویایش است، کافی نخواهد بود. بنابراین می بایست برای رسیدن به خواسته اش، نترسد!
نکته مهم: من به عنوان نویسنده ی این مقاله، شدیداً با مباحث رایجی که مبنی بر
روانشناسی زرد می باشد، مخالف هستم و با توجه به مشکلات پیش روی جامعه! ترس را
شرط عقل میدانم و تمام نکاتی را که در اینجا قید کردم و هر نوشته ای که با امضای
من باشد، بر این اساس نخواهد بود. پس اگر استدلال من برای موفقیت، نترسیدن است،
یعنی اقدام کردن، با داشتن تفکر و آینده نگری بر اساس پتانسیل های فردی هر شخص!
نه اینکه به واسطه نترسیدن، خود را در مشکلات غوطه ور کنید.
پس تا اینجا، کلید موفقیت شد: نوشتن! خواندن! تکرار! نترسیدن! عمل کردن! و در آخر !؟
انگیزه
در پس هر اتفاقی که در جهان هستی رخ داده و یا خواهد داد، یک چیز است و آن داشتن انگیزه برای آن اتفاق است.
اساس زندگی بشریت در هر شخصی انگیزه است. با یک هدف است که نوشتید، و و و تا شروع کردید. پس در اینجا هدف شما باید تبدیل به یک یا چند انگیزه ی قدرتمند شود. چجوری !؟
مثلا من یک شرکت تبلیغاتی را هدف شغلی خودم قرار دادم. دقت کنید که تا اینجا تاسیس این شرکت هدف من است! خب این هدف را بدست آوردم، اصلا فکر کنم که همین الان ثبت یک شرکت با چند کلیک در اینترنت قابل دسترسی بود و ثبت گردید. فردا صبح هم یک محل و متعلقات آن در اختیار من است، اما بقیه ماجرا چه می باشد!؟
خب حتما جواب این است که کار بگیریم و پول در بیاوریم!
خود پول در آوردن، میشود انگیزه. اما این حد از انگیزه کافی نیست و می بایست انگیزه پشت انگیزه داشته باشیم.
نکته: دقت کنید که امید و انگیزه خیلی فرق دارد. من یک کاری انجام میدهم، به این امید که به آن هدف برسم. امید به معنی آرزو میباشد و ما با داشتن یک امید و آرزو صرفاً زندگی نمیکنیم. اما انگیزه: من این کار را انجام میدهم، چون انگیزه ی من نتیجه ی حاصله از آن است. بنابراین، در شرایطی که ما تصمیم گیرنده و فاعل فعلی نیستیم، از امید استفاده کنیم. مثلا برای موفقیت شخصی عنوان کنیم: امید دارم (امیدوارم) که موفق بشوید. اما داشتن امید برای کاری که خود فاعلش هستید، کافی نخواهد بود. پس برای انجام هر کاری، انگیزه داشته باشید.
انگیزه به شما قدرت میدهد!
همه چیز با داشتن یک دفترچه ی کوچک شروع شد و به واسطه مشخص شدن یک هدف و برای رسیدن به آن، دفتر جدیدی را با نام برنامه ریزی، اضافه نمودیم. هدف را بدست آوردیم و یک انگیزه سبب این همه اتفاقات شد. حالا وقت آن است که به واسطه موفقیت در رسیدن به آن هدف، بخش جدیدی را در دفتر خود، با عنوان “ایجاد انگیزه ها” تهیه نماییم. اصول داشتن این بخش در دفتر چیست!؟
من تاسیس یک شرکت تبلیغاتی را هدف قرار دادم، تاسیس هم کردم، جذب مشتری هم داشتم و به در آمدی قابل قبول به صورت ماهیانه رسیدم. حالا برای ایجاد انگیزه های ثانویه و خسته نشدن در طول مسیر نیاز به نوشتن انگیزه ها است. مثلا به طور میانگین من میتوانم ماهیانه یک میلیون را برای پس انداز در نظر بگیرم. به همین دلیل، من قید می کنم که مبلغ متوسط پس انداز را بیشتر کنم، مثلا دو برابر و برای آن تاریخ هم درج می کنم ، مثلا تا سه ماه آینده به سقف دو میلیون برسد.
بعد سه ماه به سقف تعیین شده رسیدم. سقف بعدی را هم مشخص میکنم، مثلا به پنج میلیون در ماه بعد از چهار ماه. بنابراین دلیل این اتفاقات داشتن انگیزه های من است. مثلا من برای ساخت تیزر نیازمند یک دوربین حرفه ای هستم و بودجه حرید آن را ندارم. انگیزه من این است و آن را بدست می آورم ، بعد از این هم نیاز های خودم را تبدیل به انگیزه مینمایم و مسلماً با برنامه ریزی به آنها نیز خواهم رسید.
بنویسید، بخوانید، برسید و تکرار این سه کلمه کلید موفقیت است!
برگردیم به ابتدای داستان! اصلا فرض کنید که دفتری نداریم. دقیقا مثل این است که در شهر غریبی وارد شدید و دنبال خانه ی دوستی می گردید ولی بدون آدرس!
با “نمودار سینوسی میرا” مثال بزنم. وقتی که فعالیت های شما رو به اوج می رود و حجم آن زیاد می گردد، به همان اندازه پتانسیل شما در واکنش به کنش ها کم میشود و این واقعا اجتناب پذیر است. مدیر عامل یک شرکت برای مکتوب شدن اتفاقات، با استخدام منشی مشکل را حل میکند، در غیر اینصورت قرار های مهم را از دست خواهد داد.
نوشتن، یعنی پایان دادن به فراموشی ها، اینکه میخواهیم موفق شویم اما اگر ننویسیم، قطعاً زمانی فراموش خواهیم کرد که می توانستیم موفق شویم.
نویسنده:میرا